سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره نقره ای

 

 

سلام سلام

حالتون خوبه؟

چه خوب شد بلاگفا درست شدهااااااااااااااا

من واقعا به بلاگفا عادت کردم  اگه درست نمیشد حتما افسردگی شدید میگرفتن. این پا*ر*سی ب*لا*گ هم که اصلا خوب نیست امکانات جالبی داره هاااااااا ولی خیلی پیچیده اس

خووووووووووووووب این چند روزی من نبودم خوب با ترنم اینجا رو ترکوندین هاااا

از اون روز پارتی هی من همه جا رو تمیز میکنم هی میبینم بازم هم کثیفه همه اتاق هاا

این ترنم هم که از وقتی من برگشتم خودش رو زده به موش مردگی و مریضی تا من دلم بسوزه و نتونم به حسابش برسم ولی به وقتش حالشو میگیرم

حالا نکنه واقعا حال بچه خراب باشه! حتما تاثیر این قرص ها و شربت خاکشیره نمیره یه موقع ببین تو رو خدا دو روووز نبودم. چه بلایی سر خودش و این خونه زندگی من اورده   حالش خوب بشه به وقتش حالشو میگیرم

 

خوووووب. از تهران بگم.  بد نبود خوش گذشت. فقط بخار پز و اپ پز شدیم چقدر گـــــــــرم بود خدایاااااااااا  

میگم شوما ها چه جور تهران زندگی میکنید ایا؟ خیلی گرمــــــــه! البته فقط گرماش بده ولی نکات مثبت زیاد داره هاا. خودم تهنایی فکر کردم خدا شاهده

ناراحت نباشین که ساکن تهران هستین. عیبی نداره

الان اینجا انقده سرده. دیشب رفته بودیم بیرون داشتیم قندیل میزدیمااا

تهران اومده بودیم واسه یه کار پزشکی. خونه داییم بودییم. البته داییم ساکن همینجاست. فقط یه خونه تهران خریده  واسه وقت هایی کار داره و یا ما کار داریم تهران بی خانمان نباشیم! خدا خیرش بده خدایی خیلی خوبه خونه داشته باشی هاا. خیلی بده بری خونه اقوام نه اون ها راحتن نه خودمون  خوبه بچه مچه هم همراهمون نبود. خونه انقده ساکت بود . همین جور که نشسته بودی از ساکتی خونه یه هویی خوابت می برد هر چی کمبود خوواب داشتم اون دو سه روز جبران کردم.

مامان و خالم که بیرون بودن. من هم واسه خودم میرفتم بیرون. کل اون منطقه رو الان مثل کف دست بلدم.خداشاهده... میپریدم سر کوچه با تاکسی میرفتم اریا شهر همون فلکه دوم صادقیه!!! ببین چه اسم هارو بلدم. حالشو ببر از اونجا مترو بعد ? تیر و خرررررریــــــد  بهد هم مامان اینا به من میپوستن و دوباره میرفتیم خرید. این خرید هم خیلی فاز میده هااااااا  پاساژ گلدیس همون نزدیک فلکه دوم صادقیه هم اجناس خوبی داره هااااااااا. شوما به جا من هی برید خرید و حالشو ببرین....

تابستون هم که داره مثل برق و باد تموم میشه.

هر چند که واسه ما دیگه تابستون و غیر تابستون نداره!

این ترم های تابستونی هم معرکه ای شده واسه ما.

من دوست ندارم ترم تابستونی بردارم. ولی این بابام هی میگه بر دار تا زود تموم کنی! حالا انگار ما زود لیسانسمون رو بگیریم چه اتفاقی می افته!. من هی میگم بابام جان بیا بزار من برندارم. اسم دانشجو رو یه ?    ? سالی یدک بکشم خیلی کلاس داره هااااااااااا. البته به شوخی. ولی بابام جدی میگیره و فشار خونش میزنه بالا. گوشاش قرمز میشه!!!

خلاصه که من الان ? واحد ترم تابستونی برداشتم و همه اش عمومی. من هم که خیلیی خوشم میااااااد از عمومی ها. شهریور هم انتحانام شروع میشه. فکر کنم اولیش ? شهریور باشه. ای خدااا دوباره انتحاااااااان

 

این پست رو صبح داشتم مینوشتم و تقریبا تموم شده بود که برق ها رفت!

فشار خونم زده بود بالا  الان برق ها اومد و من شروع کردم به نبشتم . ? خط مینویسم از ترس اینکه برق ها نره زود ثبتش میکنم بهد  ? خط دیگه مینویسم  بیشتر مطالبی رو هم که میخواستم بگم یادم رفت

 

خوب تا برنامه بعد شوما رو به خدایی بزرگ میسپارم


+نوشته شده در دوشنبه 89/5/4ساعت 3:27 عصرتوسط اتنا | نظرات ( ) |